فصل آشنایی

فصل آشنایی

فصل آشنایی

فصل آشنایی

برگرد

 

برگرد

 

عشق اومد سراغم ، پشت در در زد

عشق با من آشنا شد ، ولی یک روز پر زد

گذاشت و رفت ، از این آشیونه

تنهام گذاشت ، تو این زمونه

برگرد باز به این خونه ، نذار تو تنهام

برگرد نذار که پاییز باشه ،  پایان فردام

پایان فردام

عشق تنها نشستم ، تو اطاقم با خاطراتت

هی می سوزونم ، دقیقه ها رو من با یادت

دردم درمون ندارم ، زندونیم زندون ندارم

برگرد باز به این خونه ، نذار تو تنهام

برگرد نذار که پاییز باشه ،  پایان فردام

پایان فردام

گذاشت و رفت ، از این آشیونه

تنهام گذاشت ، تو این زمونه

برگرد باز به این خونه ، بی تو سرده شبهام

برگرد تا باز تو آغوش تو ، بسوزه غم هام

بسوزه غم هام

 

نظرات 2 + ارسال نظر
خانه کوچک پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:32 http://khanehye-koochak.blogsky.com

سلام حمید جون :
من دوباره اومدم. حرفی برای گفتن ندارم چون خودت بهتر میدونی که من چقدر از این شعر خوشم میاد. خلاصه اینکه حرف نداری .
موفق باشی
به رسم یکی از بچه ها یا علی

غریبه آشنا جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:37

ای خدا یه جمله ی کوتاه رو به ما نمیتونن ببینن
عجب آدمایی هستنا

این از این حمیدشون اونم از امینشون

دوتا چلفتی ؛ آخه اینم شد وبلاگ
هر چی غمه توش نوشتی ؛ از استاد کرمی بنویس
مورچه چی بود که کله پاچشم باشد خورد
آخه مو قشنگه عینکی ؛
عمو عینکی چار چشمکی مار مولکی

داری بزرگ میشی ؛ بذار اون عقلتم رشد کنه
بازم خودم تا آخره دنیا
خیلی بهت حال دادم ؛ خوشحال شدی برات کامنت گذاشتم

برو به جهنم

به رسمه همیشه
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد